احوال حج_25/ همسرم آمد و او گفت: یک حج از حضرت رقیه(س) گرفتم_خبردار

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبردار از تنسیم، حامد عسگری نویسنده کتاب خال سیاه عربی در ادامه روایت خود از سفر حج او گفت:

حج اصلا قضیه من نبوده است؛ معتقد بودم اگر پولی داشتم ۱۰بار هم که شده برم کربلا ولی حج نرم. گزاره‌هایی هم همانند یمن و وهابیت این عزم را جزم‌تر کرده می بود. طوری که اگر میلیاردر هم می‌شدم احتمالا برای از بین بردن تکلیف به حج می‌رفتم.

والدین همسرم از ۱۵سال قبل برای حج ثبت‌نام کرده بودند. پدر خانمم بیمار شد و با نظر پزشک از سفر منع شد. مادرخانمم هم او گفت تنهایی حج نمی‌رم.

همسرم او گفت فیش را به من بدهید تا به حج بروم و قبول کردند.

کلاس‌های حج اغاز شد و سپس از هرکلاس و دوره از تنها گذاشتن من و بچه‌ها ابراز نگرانی می‌کرد.

در بین این رفت‌وآمدها برای ضبط کلیپی به سوریه دعوت شدم؛‌ به دلایلی وجود ما طویل شد و خواست کردم با هزینه شخصی خانواده را به سوریه ببرم.

چند روزی که آنجا بودیم، شب‌ها به اتفاق گروه به حرم حضرت رقیه می‌رفتیم. شب آخر همه از حرم بیرون آمدیم اما همسرم نیامد. حرم خالی شده می بود اما خبری از همسرم نبوده است. نزدیک به ۴۰ دقیقه سپس با چشمانی سرخ از گریه بیرون آمد؛ گفتم چرا انقدر دیر؟ همه را معطل خودت کردی؟ زل زد در چشمانم و او گفت: از خانم برایت یک حج گرفتم! نگفت دعا کردم، او گفت گرفتم!

مدتی سپس، قرار می بود از خانه خودمان به خانه پدرهمسرم بروم، تنها بودم، تلفن زنگ زد و او گفت: آقای عسگری؟ گفتم بله؟ او گفت حج می‌آیی؟

گفتم حج اسم برنامه‌ای است؟ او گفت نه بابا حج تمتع؛ گفتم من حامد هستم، عسگری. او گفت بله حامد عسگری شاعر نویسنده روزنامه نگار. فک من قفل شد. او گفت تا اذان صبح پاسپورت را برایم بفرست و قطع کرد.

یک طرف سرم می‌او گفت قسط وام‌، کارها، قول‌ها و یک طرف دیگر می‌او گفت خره برو وگرنه ۱۵سال باید چشم به راه بمانی. سپس با کدام پول می‌توانی حج بروی؟ الان ۳۶ ساله هستی و توان دویدن و رمی‌کردن داری بعدا معلوم نیست قسمتت شود. در این نزاع نهایتاً سمت موافق سرم برنده شد و گفتم می‌آیم.

.

انتهای مطلب/